نریماننریمان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

مرد کوچکم نریمان

سفر به شمال

1391/4/23 1:34
نویسنده : مامان مریم
511 بازدید
اشتراک گذاری

این دومین سفری بود که به همراه شما رفتیم. یکبار تو عید نوروز بود که خییییییلی بهمون خوش گذشت و شما خیلی اقایی کردید و مامان و بابا رو اذیت نکردی اینم از این مسافرت که اونجا از اقایی سنگ تموم گذاشتی اما نمیدونم چرا وقتی اومدیم تهران یکم بهم ریخته بودی..

 

اولش اینو بگم که از بس شما علاقه شدید به لپ تاپ دارید به هیچ وجه اجازه نمیدهید که مامانی بیاد اینجا و وبلاگ شما رو بروز کنه. انچنان گریه ها می کنی که اگه کسی ندونه فک می کنن کتکت زدند.

 

بگذریم مامانی شنبه 10 تیر به همراه پسردایی مهربونت ایمان و بابایی جونت و من به سمت شمال حرکت کردیم... از اونجایی که خیلی خوش شانسیم به محض ورودمون تا سه شنبه که خواستیم برگردیم هوا باروونی بود. من که خوشحال بودم چون تو اذیت نمی شدی وگرمای هوا تو رو اذیت نمی کرد...

شب اول چنان شیون هایی سرمیدادی و گریه ها می کردی که نگو... تا دو نیمه شب شما گریه می کردی و نمی خوابیدی و ما همه راههایی که بشه شما بخوابید رو امتحان می کردیم. بغلت می کردم راهت می بردم ...فایده نداشته تو کریرت تابت می دادم ...نه! شیر! ننو درست کردیم با ملافه ..نه! تو اون بارون بابایی که خیییییییلی خسته بود ماشین رو روشن کرد از رویان تا محمود اباد رو رفتیم و برگشتیم و شما شیووووووووووون.... تا بالاخره بیخال شدی و خوابت برد. خیلی شب سختی بود.... صبح هم ساعت 9 از خواب بیدار شدید.. نه که فک کنی یه سره خوابیدیا.... نه عزیزم یک ساعت یه بار از خواب میپریدی

روزهای بعدی بهتر و بهتر شدی. خیلی خوب غذاتو می خوردی راحت می خوابیدی اصلا غرغر نمی کردی. کلا گل پسری شده بودی واسه خودت....

اولین بار بود که کنار دریا رفته بودی وقتی موجا به سمتت میمودن یکم می ترسیدی البته حق داشتی چون دریا خیلی طوفانی بود و موجهای بزرگی داشت....

پاهای کوچولوت رو تو ماسه ها می ذاشتیم فرو می رفت تو خوشت می اومد

بردیمت جنگل جوجه کباب خوردی قررررررررربون اون چهار تا دندونت برم

خلاصه لحظات خیلی خوبی بود...

اینم چند تا عکس از شمال

تو و پسرداییت خیلی شبیه هم هستید از خود راضی

 

وای چه هواااااااای بود....

تو و بابا نوید جون

نریمان در جنگل

 

عزیزم ایشالله دفعه بعد که بریم شمال شما دیگه راه افتاده باشی و دست مامان و بابا رو بگیری و کنار ساحل با اون پاهای کوچولوت قدم بگذاری.... شن بازی کنی و خلاصه کلی بهت خوش بگذره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ملیسا
28 تیر 91 22:32
ای عسسسسسسسسسسسسسسل جیگرتو برم ممممممممممن
سما مامان شاينا
1 مرداد 91 0:46
ايشالا هميشه خوش باشى با اين پسملك بلااااااا بخند دوست خوبم،هميشه خندون باشى نبينم اشكتوووووو هميشه شاد باشى
آرزو مامان آدرینا
26 آذر 91 1:02
انقدر دلم میخواد گازت بگیرم نریمان خان