نریماننریمان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

مرد کوچکم نریمان

30 هفته و یک روز

نازنینم مهربونم قربون ضربان قلبت برم که برام بهترین ترانه ست. هفته پیش سه شنبه ٧ تیر ١٣٩٠ رفتم که دوباره روی ماهت رو ببینم. وزنت ١ کیلو و سیصد و سی گرم بود. اولین باری بود که بابانویدت اومده بود تا تو رو ببینه. وقتی ضربان قلبت رو شنید از خوشحالی تپش قلب گرفته بود. نریمان جونم چند هفته بیشتر مهمون دل مامان نیستی. من در انتظار دیدنت هستم اما با فراق نبودنت در درونم چه کنم. چه کنم که شدی مونس تمام لحظاتم. مهربونم مامانی من و بابانویدی واسه اومدنت لحظه شماری می کنم عزیز دلم. مراقب خودت باش مامانی الان در آغوش خداوند داری نگه داری می شی پس خیالم راحته
11 تير 1390

دیشب خواب تو رو دیدم

27 هفته و يك روز با تو زندگي كردن رو امروز تجربه كردم. خدايا شكرت پسرك مامان ديشب خواب تو رو مي ديدم. الهي مامان فدات بشه. خواب ديدم از سركار اومدم و تو پيش مامان بزرگي. مامان بزرگت بهم گفت مريم نريمان رو ببر حموم. انقده ذوق كرده بودي. لباسهاتو دراوردم و خوب تن نرمت رو شستم. اي خدا چه حالي داد لمس بدن لطيف و مثل گلت وقتي از حموم آوردمت بيرون كلي مي خنديدي. حوله لباسيت تو خواب سورمه اي با حاشيه گلهاي ليمويي بود.(چه شيك) رو تنت كردم و كمربندش رو هم آروم بستم. سرم رو گذاشتم كنار صورتت و تو خودت رو به نزديك مي كردي و تند تند نفس مي كشيدي. اي جان مامان. الهي من فدات بشم. نريمانم گلم مهربونم پسر مظلومم قول بده به ماماني كه چند هفته باقي...
21 خرداد 1390

26 هفته و سه روز از بودن با تو

الهی من فدات بشم مامانی جونم. دیگه شلمان نیستی؟؟؟!!! زبل خان شدی قرقونه قدت برم مامانی الان من سرکارم و از اینکه شما با پاهای کوچولت شکم مامان رو تکون می دی و مانتوی مامانی رو هم بالا پایین می کنی ذوق مرگ شدم پسری واست کلی ماشین و هواپیما و توپ و... خریدم که کلی آتیش بسوزونی مظلوم مامان دلم می خواست فقط حرکت های کوچولو کوچولوی تو رو نگاه کنم و باهاش زندگی کنم. عزیز دلم ما ششمین ماه با هم بودن رو داریم سپی می کنیم. عاشششششششششششقتم مراقب خودش باش عزیزه دلم ...
16 خرداد 1390

نريمان مامان چطوره؟؟؟؟

پسرك مامان حالت خوبه ؟ نريمان پريشب تخت و كمدت رو آوردن خييييييييييييلي خوشگله ماماني. ديگه رو اون تخت راحت بگير بخواب انقد از دست ماماني كه هي تو رو تو شيمكش بيدار مي كنه خلاص بشي نريمانم قربون اون اسمت برم كه برام كلي ابهت داره. جون ماماني قول بده حالت خوب باشه مامان امروز اصلا حالش خوب نيست. ببخشيدا ديگه دست خودم نيست الان تو 22 هفته و 5 روزه كه تو دلي مامان شدي. زندگي مامان خواهش مي كنم خوب و سالم باش تا دو هفته ديگه كه ديدمت دوباره از ديدن اون دست و پاهاي كوچولوت دلم ضعف بره و گريه م بگيره.  
21 ارديبهشت 1390

شلمان من تکون بخور

پسرك بلاي ماماني چرا اينقده شما تنبل تشريف دارين از ديروز ديگه بهت مي گم شلمان ماماني يه ذره تكون بخور خيال من راحت بشه بخدا اگه بدوني چقدر نگرانت مي شم وقتي تكون نمي خوري دلم برات شور مي زنه مامان چهارشنبه رفتم دكتر. صداي نبضت رو شنيدم خيالم راحت شد كاش سونوگرافي ميكرد مي ديدمت عزيزكم نريمان مامان شلمان خوش خواب جون مامان شروع كن به تكون خوردن مامان خوشحال شه اگه بدوني تمام لحظه هاي زندگيم شده تو الان تو 22 هفته و دو روزه كه تو شدي تودلي مامان
18 ارديبهشت 1390

فرشته کوچولوی من نریمان گل من سلام

پسری مامان عزیز دلم الان تو توی دل مامان داری قل قل می خوری  و من رو مشتاق و دیوانه می کنی چهارشنبه رفتم برای تعیین جنسیتت عزییییییییییییییییییزم با چه پافشاری می خواستی نشون بدی که من پسرم . آخ قربون اون انگشتهای کشیدت برم که مثل بابا نویدت می مونه. قربون اون صدای قلبت برم که گروم گروم می زد و با هر ضربه دوباره اشک از چشمای من جاری می شد می خوام اسمت رو اگه خدا بخدا بذارم نریمان یعنی شجاع دلیر یعنی آقای آقاها نریمان گلم مراقب خودت باش خدا بخوبی ازت مراقبت می کنه من فقط می تونم بهت غذا برسونم محافظتت از جانب خالق مهربونت هست که خواست تو باشی و تو الان هستی نریمان گلم الان که دارم می نویسم دلم رو قلقلک دادی فدای اون انگشتای خ...
21 فروردين 1390

12 هفته و یک روز

نی نی کوچولوی مامان. امروز می خوام برم دکتر که بتونم ببینمت. دفعه قبل که نشد. یعنی خانوم دکتر گفت لازم نیست برو دو هفته دیگه بیا مامانی قول بده که سالم باشی و خودت رو به مامانی نشون بدی دلم تا دیروز خیلی شور می زد اما الان دیگه توکل به خدا کردم و سالم و سرحال بودن ترو از خدا خواستم. جون مامانی مواظب خودت باش کوچولوی مامان. یادت باشه تو آرزوی همیشگی من بودی و هستی  ...
8 اسفند 1389