نریماننریمان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

مرد کوچکم نریمان

مصائب واکسن

1391/12/24 15:39
نویسنده : مامان مریم
491 بازدید
اشتراک گذاری

یه هفته از 18ماهگیت می گذره و من دل دل می کنم برای واکسن زدنت... یه کابوس واقعی ... سر هیچکدوم از واکسنات انقد دلشوره نداشتم طوری که واسه یکسالگیت خودم تنهایی رفتم مرکز بهداشت هیچ مشکلی هم نبود و حتی شبش هم مهمون داشتیم و تو اصن اذیت نشدی.... به درد خیلی صبوری برعکس چهره پر جذبه ای که داری پسر گلم

 

 

روز سه شنبه شد 15 اسفند دیگه تصمیم گرفتم که ببرمت واکسن بزنی. نمی دونم چرا ده روز اسهال بودی و میترسیدم با این شرایط واکسن هم که بزنی ضعیف تر بشی

بابایی نمی تونست باهامون بیاد و باید می رفت سرکار. خاله سیمای مهربونت برنامه هاشو با ما مطابق کرد و ساعت 11 رفتیم مرکز بهداشت..اون روز خیلی سرحال بودی کاسه سرلاکت رو کامل خوردی کلی خوش اخلاق بودی و جالب اینکه دلت نمی خواست صبح از خواب بیدار بشی تا ساعت ده و نیم خوابیده بودی به زور ماساژ بیدارت کردم

 

 

 

مرد کوچولوی نهیفم.... به ذوق دد رفتنت تمام لباسهای بیرونت رو اوردی که من تنت کنم..بخدا بغضم گرفته بود. تا اونجا برا مون اواز معروف ددیی رو خوندی صدای موتور در اوردی وانت می دیدی اوه اوه می کردی(قربون سلیقه ت برم که عشق موتور و وانتی )رسیدیم اونجا بازم خوب بودی . نوبتمون شد به اتاق رفتیم نمیخواستی لباستو دربیاریم کلی ناز و نوازش راضی شدی ....

 

به خانومه گفتم نمی شه دوتا واکسنا رو به دستاش بزنید که اذیت نشه؟

گفت نمی شه چون عضله دست ضعیفتره ... وقتی خواست واکسن مخصوص دستت رو بزنه یه جوری با دلسوزی گفت اخه این بچه دستاش تحمل این امپول باریک رو هم نداره بس که لاغره .... گریه م گرفت بخدا...

 

گریه ت گرفت ولی زود بند اومد گفت بخوابونینش شلوارشو در بیارید.... ووو یه امپول به چه گندگی اورد و زد به پاهات جیغ زدی از چشمای خوشگلت اشک سرازیر شد.. مادرت بمیره برات

 

و دوباره تا اروم شدی حلقتو باز کرد دو تا قطره فلج اطفال . کلا اذیت شدی

اولش خوب بودی ولی ظهر که از خواب بیدار شدی بیحال و بیحال تر شدی نا نداشتی بلند بشی می لرزییدی .. و تب و تب و تب که به 39 و نیم رسید نگران شده بودم شیون میزدی گریه خدااااا بچم تشنج نگیره با داروهای بروفن و شیاف کنترل کردم خاله سپیده ت گفت دیازپام دو هم نصف کن بده که تشنج نکنه . خدا خیرش بده که من دیگه نگران نبودم .

 اینم یه عکس از روزی که واکسن زده بودی ... بمیرم که چشمات انقده بیحال هست و نا نداری راه بری کل روز رو تو کالسکه ت نشسته بودی

از صبحش نریمان یه نریمان دیگه شده بود ..... عصبانی و بد اخلاق جیغ می زدی خودتو می زدی منو بدجور کتک می زدی گریه های طولانی و یه دقیقه هم یه جا نمی شستی .... غذا هم که کلا تعطیل

 

چهار روز این جریان ادامه پیدا کرد.. من خسته و کلافه و نگران که نکنه این اخلاق دایمی تو می خواد بشه .. تا جایی که میشد طرفت نمیومدم که کمتر عصبی شی .. فکر می کردی باعث همه این اتفاقا مامانته ...

 

مامانم اگه دست خودم بود که دلم نمیومد سوزن بهت بزنن به حریم شخصیت بی احترامی کنن.. می دونم که این موضوع چقد برات مهمه..با این که سنی نداری ولی اصلا دوست نداری کسی از حد خودش نسبت به تو جلوتر بیاد

 

 

نریمان مامان رو بخاطر این روزهای ببخش مامان خیلی نگرانت بود ناراحت بود اگه بهت اخم کردم ناراحتی کردم غر زدم بهت ببخش هرچند که شما کم نذاشتی تو کتک زدن مامانت که اونم به خاطر واکسن بود

 

مامان همیشه نگران مریمبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

Sepi mami parmin
20 اسفند 91 1:56
بميرم برات پسري كه اينهمه اذيت شدي
خب خدا رو شكر اين يه مرحله هم به خير و خوشي گذشت
الهي هميشه تنت سلامت باشه بزرگ مرد نهيف مريم
الهي مامي مريم مهربونت هميشه سالم باشه و در كنار باباييت هميشه خوش باشين
الهي امين


مرسی سپیده جونم امیدوارم شما هم سایه تون بالا سر پارمین عشق من باشه و همیشه شاد باشید ... واقعا خدا رو شکر اینهم تموم شد
مصي مامي پرهام
20 اسفند 91 8:41
نريمان جونم عشق خاله سلام

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
عزيزم مادر شدن و احساس مادري خيلي لذت بخشه خيلييييييييي اميدوارم به وسعت عشق مادرت به خودت هميشه و هميشه شاد باشي


ممنونم مصی جون برای این متن خیلی قشنگت
مژگان
22 اسفند 91 7:11
عزیزم ایشالا همچین مرد قوی بشی برا مامانت رشید و خوش هیکل مامانت یادش بره چقدر نگران لاغریت بود



قربونت برم مژگان جون امیدوارم همینگونه باشه
سما شاينا
28 اسفند 91 20:45
واى واى طفلكو ببين چشماشوووو جونم حالا طفلى سرلاكم خورده بودا اى بابا مرده شور ببره اين واكسنارو اه اه اينهمه چيز اختراع ميكنن نميكنن واكسن خوراكى هم اختراع كنن والا مريم بانو موهاى نريمانو اينجورى ديگه لفطا!!!نزن