نریمان مامان نگرانته

مامانی هفته پیش رفتیم پیش دکتر نریمان بماند که چقد منتظر شدیم و تو هم یکم کلافه شده بودی که واقعا حق داشتی 2 ساعت یه جا بودن سخته

وزنت هنوز خیلی کمه 9300!!!!! قدت هم 81 قربونت برم که داری هرروز بزرگ و اقا تر می شی

مامانم می دونم خودتم نمی دونی چرا اینطوریه ... ولی من دیگه خیلی نگران وزنت هستم عزیزم خوب غذا نمی خوری همش ممه مامان !!! تحرکتم که مشاله تو خوابم ورجه ووورجه می کنی .

یه وقتا اصلا نمی دونم چی باید برات درست کنم که دوست داشته باشی و با جوون و دل بخوری

دکترت بهت سانستول 5 سی سی و فروگلوبین 5 سی سی در روز داد.. و گفت باید بعد از عید از شیر بگیرمت

وااای من چطوری می تونم اینکارو بکنم فکرشم تنم رو می لرزونه اون عشق و علاقه ای که به شیر مامان رو داری رو چیکار کنم....چیکار کنم که غمت رو نبینم...بمیرم برات که باید یه مرحله سخته زندگی رو رد کنی

فدات بشم که مهربونی زندگی همینه دیگه به یه چیزی دل می بندی عشق و زندگیت می شه بعد یهو ازت می گیرن... خدا به هردومون صبر بده .. تو هنوز تو دلی مامانی آخه این ممه یه جور بند نافه .... تو ناراحتیت تو خوشحالی وسط بازی هر وقت احساس نیاز می کنی می پری بغل مامان و با اون زبون شیرینت مِِِِِــــــــــه می خواییییی

مامان دورت بگرده نریمان اگه خوب غذا بخوری منم مجبور نمی شم زودتر از 2 سال از شیر بگیرمت

باریکله پسر خوبم غذا بخور میوه بخور آبمیوه .. بذار مامان حسرت بدل نمونه واسه غذا دادن به تو

الان که می نویسم بغلم خوابیدی کلی آهنگ معین (همدم) رو گوش کردی تا بالاخره خوابت برد ... خیلی خیلی دوستت دارم

فردا 18 ماهت تموم می شه به ازای هر روز از زندگیت یک درجه عشقم نسبت به تو بیشتر شده می ترسم از این همه عشق .... خدا نگهت داره و هیچوقت هیچوقت منو با تو امتحان نکنه