نریمان حرف می زند!!!!
مامان جان می شه ازت بپرسم چرا قصد صحبت کردن نداری؟؟!! و فقط اِه اِه می کنی.... هر کی ندونه فکر می کنه من و بابایی اصلا باهات حرف نمی زنیم یه چیزی رو یکبار می گی بعد دیگه محاله که دوباره تکرار کنی....
البته یه سری چیزها رو می گی که گفتم اینجا برات بنویسم بزرگ شدی بخونی بخندی
1- کلا عشق آقایی آقاهه داری هر مردی رو که می بینی می گی
2- جدیدا به نفیسه که عمه ت باشه می گی عممممه با همین شدت تشدید
3- به خاله سیما می گیه داده!!!
4- به مرسده که دختر خالت هست می گی دیدَر (جیگر) اخه مرسده همیشه بهت می گه جیگر خاله تو هم بهش می گی جیگر
5- به عمو نیما و ایما پسرداییت مشترکا می گی با !!! اینو هر چی فک می کنم ربطی پیدا نمی کنم ب راش
6- به امیر پسر خالت می گی اَ! خسته نشی مادر فقط اولین حرفشو می گی خلاص
7- به من می گی مِمِن که همون مامانه ... قربونت برم که راه می ری و با اشکال مختلف منو صدا می کنی گاهی اواز گاهی با عصبانیت با صدای بلند با صدای اهسته... با هر مِمِن گفتنت منو بیشتر عاشق خودت می کنی
8- بابا رو بدون ایراد می گی اونم به انواع مختلف بابــــــــــــــــــــا.... بـــــــــابـــــــــــایــــــــــــــی .... و بابات هم ذوق می کنه که براش کلی اواز می خونی و اینطوری صداش می کنیم
9- به آب می گی اوب عه !!
10- به غذا پوفه
11- چیزی داغ باشه جیزه
12- صدای بلند بیاد می گی بوووووَه !!
13- به غلام که از سوپر برامون جنس میاره می گی لُلام و خیلی هم بهش ارادت داری
14- به داییت یه بار گفتی دادایی و دیگه هم نگفتی
15 - به مرغ مینا می گی اینّا
فعلا همینا رو می گی اونم اگه دلت بخواد
دلم میخواد زودتر حرف بزنی و شعرایی که برات می خونم رو باهم زمزمه کنی ازم سوال بپرسی و جوابت رو بدم بهم بگی گرسنمه و من بهت غذا بدم... فک کنم این آخری که گفتم خیلی ارزوی بزرگیه برام که تو گرسنه باشی و من عاشقانه برات غذاهای خوشمزه درست کنم و تو بدون ادا بخوری